پایانی بدون تمام برای آقازادههای نظام
گروه یادداشت و تحلیل هنری پایشگر: محمدآقازاده- سریال جنجال برانگیز و در عین حال دیدنی گاندو به پایان رسید بدون آنکه تمام شود.
نخ هایی که در آغاز توسط فیلمنامه نویس و کارگردان گاندو در هم تنیده می شوند تا روایت شکل بگیرد، در چند قسمت انتهایی مجموعه رها می شوند و محاطب متوجه نمی شود بر سر آقازاده یی که میلیونها یورو را میخواست از کشور خارج کند و حتی بخاطر دستگیریاش جتهای جنگنده به پرواز در آمدند و کل سرمایه زمانی و فیلم بخاطر آن شکل گرفت، چه بر سرش آمد.
گویی گرفتار فراموشکاری عمدی سازندگان شد، شاید بحث آقازادهها را پیش از این نمیشد ادامه داد، بقیه کاراکترها هم قربانی شخصیتی شدند که تبلور جیسون رضائیان بود و کل انتهای فیلم روی دستگیری و مبادله او با امریکا متمرکز میشد بدون آنکه مخاطب متوجه شود تک تک شخصیت ها چه سرنوشتی یافتند. اگر مهم نبودند، پس چرا اینهمه روی آنها تاکید شد و وقت بسیاری صرف شان شد.
این رها شدهگی قبل از هر چیز نشان میدهد فیلمنامه به آغاز خود بیاعتناست و اگر قصد تنها یک نفر بود میشد با یک سریال جمع و جورتر به مقصد رسید. فیلمنامه یی که به اجزای خود که باید در پیوند با هم به کلیت برسد وفادار نمی ماند. در اجرا هم غرق در جزئیات امکان تمرکز روی محور اصلی روایت را از دست میدهد و بجای شکل دادن به فرایندها دست تصادف ماجرا را پیش می برد و در نهایت شانس جای هوشمندی روایت را می گیرد.
اگر فرم مرزها غنای محتوا باشد بخاطر پراکندگی و تعدد رخدادها در معماری اثر با آشفتگی و گنگی روبرو میشویم و رخدادها به گونهای میشوند که بجای ساختن یک پازل، گرفتار در هم ریختگی میشوند. مشکل عمده دیگر فیلم آنست که مملو از ارجاعات بیرون از خود است و اگر مخاطبی با این ارجاعات آشنا نباشد منطق کل اثر در ذهن او از هم میپاشد.
فرض کنید یک نسل بعد و یا افراد بی خبر از منازعات سیاست داخلی و خارجی این سریال را ببیند آنرا هرگز فهم نمی کنند ، یعنی گاندو یک اثر خود بسنده نیست و بدون حساب کردن روی متن بزرگتر نمی تواند روی پای خود بیایستد.
به همین دلیل مخالفان و موافقان گاندو بجای دعوا بر سر خوب و بد اثر دعواهای جناحی بر سر درست و غلط بودن رخدادها راه می اندازند و همین مشکل باعث می شود گاندو فارغ از این دعواها خیلی زود از یادها برود.در حالی که این فرصت را داشت پایه گذار یک ژانر امنیتی _جاسوسی باشد که هم برای سازندگان اش در شناخت جامعه و هم برای مخاطب سازی یک فرصت لازم است .
باید دلایل این دو مشکل و مشکلات دیگر را در پیوند با کلیت جامعه تجزیه و تحلیل کرد و نشان داد به چه دلایلی از این مشکلات گریزی نبود. این مجموعه بخاطر دلبستگی به طرح همه چیز به ناچار گرفتار تناقض های بی شمار میشود و راه حلی برای رفع شان نمی یابد ، یک نمونه کوچک از این تناقض ها را باز می گویم و بقیه را به بعد می سپارم .
در کل مجموعه بازجو با همه متهم ها رو در رو حرف می زند ولی برای بازجویی از نفر اصلی رودرو حرف زدن تبدیل به تکنیک خوفناک برای متهم و نگرانی برای کل تیم می شود . چرا !؟ شاید به این دلیل اثر بتواند جمع شود و مخاطب لقیهای کل منطق فیلمنامه را از یاد ببرد.
در فقدان یک نگرش جامع نگر، ساختارها و فرایندها نادیده گرفته می شود و فهم چرایی تداوم بحرانها را بخاطر دلبستگی به جنگ لجوجانه ارادهها از خود دریغ میکند، وقتی در قسمت پایانی به یک مقام بلند پایه گفته میشود جوانان امنیتی فطرت پاک چهل سال قبل شمایند . تماشاگر از خود می پرسد آیا این جوانان در دل ساختار همین سرنوشت را نخواهند یافت.
اگر نفهمیم در دل کدام مناسبات این مقام آنچه داشت از دست داد، این نکته ای است که مفصل به آن خواهم پرداخت و خواهم گفت مخاطفان و موافقان گاندو هر دو به یک اندازه اشتباه میکنند و مجبور میشوند مثل سریال بحث را پایان دهند بدون آنکه به فرجام مشخصی برسند و همین بی سرانجامی بخاطر نادیده گرفتن فرایندها برجام را هم بی فرجام کرد.