×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
false
true
گرانی؛ هیولایی بی صاحب یا معمایی با مقصران بی مسوولیت

گرانی؛ هیولایی بی صاحب یا معمایی با مقصران بی مسوولیت

یادداشت و تحلیل پایشگر: شهراد اثنی عشری
روزگاری که مردم زیر بار گرانی کمر خم کرده‌اند، ناخدای کشتی تدبیر، حیران از طوفانی که خود یا پیشینیانش به پا کرده‌اند، با چشمانی متعجب می‌پرسد: «یقه چه کسی را باید بگیریم؟»

گویی گرانی، شبحی سرگردان است که از آسمان فرو افتاده و کسی را یارای شناختنش نیست.
اما مگر می‌شود دستانی که فرمان کشتی را در دست دارند، از مسیرش بی‌خبر باشند؟

این سخن بیش از آنکه پرسشی معصومانه باشد، نوعی شانه خالی کردن از مسئولیت است.
گویی طبیبی که بیمار را در حال احتضار می‌بیند، به جای درمان، از دیگران می‌پرسد که علت بیماری چیست؟
در حالی که تورم و گرانی، همچون آتشی است که از زغال‌های تصمیمات اقتصادی برمی‌خیزد، چطور می‌توان وانمود کرد که کسی نمی‌داند آتش از کجا زبانه کشیده است؟

در جهانی که سیاستمداران در بزنگاه‌های دشوار، همواره به دنبال مقصری بیرونی می‌گردند، این پرسش نیز بیش از آنکه به جستجوی حقیقت برخیزد، طنین یک نمایش است.
انگار بازیگری در میانه صحنه‌ای تراژیک، ناگهان رو به تماشاگران کند و بپرسد: «چه کسی این نمایش را نوشته است؟» در حالی که متن را خود او از بر دارد.

از سوی دیگر، این سخن می‌تواند فریادی پنهان از استیصال باشد.
شاید گوینده، خود نیز در لابه‌لای بوروکراسی و تضاد منافع، چنان گرفتار آمده که دیگر به راستی نمی‌داند طناب گرانی را باید از دست کدام مقصر رها کند.
اما مگر نه اینکه ناخدا باید راه را بداند، وگرنه در طوفان، هر سکان‌داری که از مسیر غافل بماند، خود نخستین مقصر خواهد بود؟

اگر گرانی را هیولایی بدانیم که مردم را می‌درد، این پرسش که «یقه چه کسی را باید گرفت؟» شبیه به این است که نگهبان دروازه، در حالی که دشمن به شهر تاخته، فریاد زند که «دشمن از کدام سو آمده است؟»
و این در حالی است که مردم سال‌هاست فریاد می‌زنند، اما صدایشان در هیاهوی سیاست گم می‌شود.

در نهایت، این سخن اگرچه ساده به نظر می‌رسد، اما آیینه‌ای است از سیاستی که یا نمی‌خواهد مسئولیت را بپذیرد یا نمی‌تواند حقیقت را ببیند.
و چه فرقی می‌کند که دلیلش ناتوانی باشد یا بی‌تفاوتی؟

آنچه برای مردم باقی می‌ماند، روزهایی است که گران‌تر از دیروز می‌گذرند، بی‌آنکه کسی به راستی پاسخ دهد که بالاخره یقه چه کسی باید گرفته شود؟

مجلس، دولت، مسئولان اقتصادی و رانت‌خواران هر یک بازیگران صحنه‌ای هستند که در آن، مردمان تماشاگران بی‌اختیاری بیش نیستند.
مجلس، که باید عصای دست ملت باشد، گاه خود را به عصای دست دولت بدل می‌کند و به جای آنکه قانون را سپری برای مردم سازد، آن را نردبانی برای جاه‌طلبی‌های سیاسی می‌کند.
دولت، که باید سکاندار کشتی تدبیر باشد، گاه چنان در گرداب مصلحت‌اندیشی و وعده‌های بی‌سرانجام غرق می‌شود که یادش می‌رود مقصدی هم وجود دارد.
مسئولان اقتصادی، در پیچ‌وخم نمودارها و اعداد، آن‌چنان گم شده‌اند که گویی تورم و فقر تنها سطرهایی از گزارش‌های بی‌روح‌اند، نه واقعیتی که جان مردم را می‌فرساید.

و اما رانت‌خواران، این سایه‌نشینان قدرت، که در تاریکی‌های مناسبات پنهان، کیسه‌های خود را از سفره‌ی ملت پر می‌کنند.
آنان همیشه راهی برای بهره‌برداری از بی‌نظمی‌ها می‌یابند، گویی سواران کاروانی‌اند که در هر طوفانی راه خود را به گنجی تازه باز می‌کنند.
در این میان، مردم، که قرار بود اربابان این سرزمین باشند، هر روز بهای این بازی را با سفره‌های کوچک‌تر و آینده‌ای مبهم‌تر می‌پردازند.
و شاید، اگر کسی به راستی در پی یافتن مقصر باشد، کافی است نگاهی به همان صحنه‌ی قدرت بیندازد، جایی که هر کس دستی در کار دارد، اما هیچ‌کس مسئولیت چیزی را نمی‌پذیرد.

صاحب امتیاز و مدیر مسوول پایگاه خبری پایشگر

منبع خبر : پایشگر
false
true
false
false

true