×

منوی بالا

منوی اصلی

دسترسی سریع

اخبار سایت

true
true

ویژه های خبری

true
    امروز  شنبه - ۳ آذر - ۱۴۰۳  
false
true
اعتیاد از نگاه اهالی ادبیات

پایشگر-یکی از بهترین راه‌های اجتماعی شدن مبارزه با موادمخدر، آگاهی افراد نخبه کشور با ابعاد این مبارزه است و این امر سبب خواهد شد قشرهای تاثیرپذیر و مخاطبان این نخبگان، بهتر و سریع‌تر وارد عرصه اجتماعی شدن مبارزه با موادمخدر شوند. زیرا به‌طور طبیعی، مخاطبانآثار ادبی ، نسبت به اعتیاد  و البته آثار ادبی، اعتماد داشته وواکنش های مثبتی را نشان داده اند و تجربه نشان داده که  با آثار نخبگان فرهنگی و هنری بهتر ارتباط برقرار می‌کنند.

از طرف دیگر، چنین ارتباط‌ هایی باعث می‌شود آثاری که در زمینه اعتیاد نوشته و منتشر می‌شود، از عمق، دقت و سندیت بهتری برخوردار باشد.چه اینکه اجتماعی شدن مبارزه با موادمخدر یکی از راهبرهای اساسی ستاد مبارزه با موادمخدر در سال‌های اخیر است.در همین خصوص، هیئتی از نویسندگان برجسته کشور، شامل آقایان: ‌ابراهیم زاهدی‌مطلق، محمد حنیف، محمدرضا شرفی‌خبوشان، یزدان سلحشور، شهریار عباسی و خانم مریم برادران (همگی دارای سوابق و آثار فراوان و برنده جوایز معتبر ادبی هستند)، به همت بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان و همکاری شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر استان کرمان، برای آشنایی با معضل موادمخدر و روش‌های مبارزه با این معضل اجتماعی، در روزهای پایانی شهریورماه به کرمان سفر کردند.در این سفر، دیدارها و ملاقات‌های مفیدی برای هیئت مذکور در نظر گرفته شده بود که باید از همه کسانی که در تدارک این سفر نقش داشتند تشکر کرد؛ به‌ویژه جناب آقای حمیدرضا محمدی‌انارکی، دبیر محترم شورای هماهنگی مبارزه با موادمخدر استان کرمان.

آنچه در پی می‌آید، گزارش این سفر است به قلم خانم دکتر مریم برادران.

با اندکی تأخیر، ساعت ۱۰:۳۰ صبح نشست و هنوز گرمای کرمان را حس نکرده، گرمی استقبال دوستان کرمانی به تنمان نشست؛ آقای انارکی، خانم بل‌وردی، آقای سوفی و سایر دوستان از بخش‌های مختلف شورای هماهنگی مبارزه با مواد مخدر به استقبال‌مان آمدند و با مهر فراوان تا انتها همراهی‌مان کردند.

از فرودگاه راهی مرکز درمانی و کاهش آسیب ماده ۱۶ قانون شدیم؛ یعنی جایی که معتاد به اجبار قوه قضاییه، یکی از اعضای خانواده یا دوستی، به این مرکز آورده می‌شود. با این همه با یادآوری دکتر شجاعی، مدیر مرکز، از این افراد انگ معتاد بودن را حذف می‌کنیم و آنها را بیمار خطاب می‌کنیم. او می‌گوید «به نگاه سنتی این‌ها که به هیچ دردی نمی‌خورند. وقتی از خودشان می‌پرسیم برای چه به اینجا آمده‌اید؟ می‌گویند آمده‌ایم آدم شویم. و ما به آنها می‌گوییم: شما آدم هستید، فقط بیمارید و باید مداوا شوید.»

نخستین مواجهه، حضور در جلسه‌ای است شبیه میزگرد محاکمه. در دو طرف دو ردیف بیمار بر صندلی‌های سفید پلاستیکی نشسته‌اند و روبروی ما، میانه‌ی این دو نیم دایره، در رأس مجلس، میزی قرار دارد به شیوه قاضی القضات و دو نفر به حکم بازوی راست قاضی که بعد می‌فهمیم از بیماران بهبود یافته‌اند. هر از چندی، کسی از بین بیماران به عنوان نماینده نظم، بلند می‌شود و از روی دفتری که گویا رفتارهای تک تک افراد را زیر ذره بین گذاشته و ثبت کرده است، گزارشی می‌خواند؛ مثلاً «عدالت، این هفته ۲ خطای رفتاری داشته است.» حالا عدالت باید بلند شود و بگوید «من عدالت هستم، سلام خانواده.» همگی می‌گویند «سلام عدالت» و عدالت اظهار ندامت می‌کند و قول می‌دهد نه تنها در گفتار، که در رفتار خود را اصلاح کند. این خطاها ریز و درشت هستند؛ تنهایی غذا خوردن، دوری از جمع، آنکارد نکردن تختخواب، سیگار کشیدن در خارج از محل تعیین شده، مزاحمت در هنگام خواب و چیزهایی که با اصول سیزده گانه مرکز منافات دارند؛ اصولی که باید نصب‌العینشان باشد و رعایت آنها برای تغییر رفتار و کاهش فشار گروهی که با آن زندگی می‌کنند یک ضرورت است.

این بیماران متولدین دهه ۶۰ تا ۷۰ هستند و اغلب با هرویین و شیشه روزگارشان ‌گذشته است. حالا با متادون ترک می‌کنند و کنار گروه، جامعه پذیری را یاد می‌گیرند. بر اساس قاعده «نظم آهنی» برنامه روزانه مشخص است. برنامه شامل بیداری، ورزش صبحگاهی، نیایش، نظافت، غذا خوردن، آموزش و فعالیت اجتماعی است که به کمک دیگران شکل می‌گیرد.

دوستان [۱]NA و حضور افرادی از فنی و حرفه‌ای فعالیت اجتماعی را تعریف و اجرایی می‌کند. در اینجا قرار نیست کسی حرفه بیاموزد بلکه قرار است بیاموزد چطور با شرایط کاری کنار بیاید، شغل خود را حفظ کند و زیست مدنی داشته باشد. از جمله برنامه‌های تعریف شده، بیان احساسات و آموختن چگونگی ابراز وجود است؛ چیزی که باید در خانواده و سپس در نظام آموزشی آموخته باشد و حالا فقدان آن به شکل آسیب‌هایی پر هزینه و کم بازگشت ظاهر شده است. در اینجا نه بر آموختن حرفه، بلکه بر آموزش مهارت‌های زندگی شخصی و اجتماعی پافشاری می‌شود. به تجربه، پیامد چنین توجهی کاهش آزاد دیگران است، یعنی ممکن است این افراد به بیماری برگردند اما انسان‌هایی نمی‌شوند که دیگران را آزاد دهند.

اینجا جامعه‌ای سلسله مراتبی است که با اصل کرامت انسانی برنامه ریزی شده است[۲] و تا زمانی که افراد جامعه براساس اصول و قوانین همکاری می‌کنند، احترام می‌بینند و تشویق می‌شوند اما عبور از خط قرمز، تنبیه دارد: ساده ترین تنبیه تذکر است؛ چیزی که در سالن جاری بود. مرحله بعد کیوسک است؛ اتاقی فلزی و تک صندلی در وسط آن که خاطی باید ۲ ساعت روی آن بنشیند، بدون هیچ ارتباط، حرف زدن یا انجام کاری دیگر. شاید به نظر تنبیه ساده‌ای به نظر برسد اما به گفته‌ی دکتر شجاعی، بسیاری از افراد موقع چنین تنبیهی التماس می‌کنند بخشیده شوند! تنبیه سکوت، مرحله بعدی است که طولانی‌تر از کیوسک است. و بدترین تنبیه اتاق تنهایی نام دارد که ۱۵ روز تحمل زندان است.

تشویق در این نظام بر اساس بالا رفتن از پلکان سلسله مراتب است؛ از رتبه ۱۳ که به فعالیت‌ در زمینه نظافت و آشپزی و انتظامات (همان نماینده نظم در جلسه نامبرده) قرار دارند تا رتبه ۱ که مدیر مرکز است و کنار رییس مرکز و سرپرست تیم درمانی به اداره مرکز مشغول می‌شود. افراد وقتی به صف رتبه چهارمی‌ها وارد می‌شوند، منتظر تغییری بزرگ‌اند که از رعیت به مرحله سرپرستی تبدیل شوند؛ رتبه ۳ مقام سرپرست‌های «نظافت»، «رختشویخانه»، «آشپزخانه»، «ایمنی، نگهداری و فضای سبز» و «فرهنگی و ورزشی» است. رتبه‌های بهتر یعنی امکانات بهتر، اتاق‌هایی خلوت‌تر و احترام بیشتر.

رتبه ۲ مقام سرپرستی انتظامات است که تا رسیدن به مقام مرکز، داشتن اتاقی تک نفره، بازوی اجرایی رییس مرکز و احترامی متفاوت راهی کوتاه است. کنار همه‌ی این مقامات، یاوران ارشد به عنوان بازوان فکری و اجرایی هستند که با ارزشیابی از بیماران و امتیازهایی که بر اساس همان اصول ۱۳ گانه کسب کرده‌اند، رتبه مناسب را به آنها عطا می‌کنند، نیز وظیفه نظارت بر رفتارهای بیماران را برعهده دارند. یاوران ارشد همان‌هایی هستند که دست کم سه چهار سال از پاک بودنشان گذشته است، کنار اسمشان لفظ «آقا» ثبت شده و حالا برگشته‌اند تا کمک دوستان خود باشند.

همه این چیزها شفاف، با نام افراد روی نموداری روی دیوار نصب شده‌اند. اسم‌ها جالب‌اند: حداد، مایکل، عباد، همت، سعادت، ساجد و اسم‌های دیگری که کنجکاومان کرد و دانستیم افراد وقتی وارد این مرکز می‌شوند، در قدم نخست نامی دیگر برای خود انتخاب می‌کنند؛ به نشانه‌ی هویتی جدید که قرار است تصاحب کنند.

برخلاف تصورم، سخت‌ترین دوره‌ای که بیماران نیازمند همراهی برای گذر از آن هستند، شروع ترک نیست بلکه یک ماه پس از ترک با دارو است. بیماران دوره‌های مختلفی را می‌گذرانند. پس از ۱۵ روز با مصرف دارو، حالشان به سمت بهبود می‌رود و ماه عسل آغاز می‌شود؛ یک ماهی که انگار همه چیز عالی است. اما مرحله دیوار دوره بحرانی است که باید از آن گذر کرد؛ دوره‌ای که به تشبیه دکتر شجاعی شبیه برخورد با شتاب به دیواری شیشه‌ای است. حال بیمار خوب است اما بی‌انگیزگی، وسوسه، زندگی بدون لذت و افسردگی شدید چیزهایی است که در ذهنش پرسه می‌زند و رهایش نمی‌کند. سه تا چهار ماه مرحله دیوار طول می‌کشد. دارو درمانی و مشاوره‌ و کمک گروه‌های NA، ابزارهای گذر از این دیوارهاست. اگر کسی این شش ماه را تحمل کند، وارد مرحله برگشت به زندگی می‌شود. بیماران بهبود یافته، می‌توانند ارتباط خود را با این مرکز حفظ کنند، گاهی وام دریافت می‌کنند و شغل راه می‌اندازند یا با سایر مراکزی از این نوع ارتباط برقرار می‌کنند تا احتمال برگشت به اعتیاد در آنها کاهش یابد.

سیستمی برای پیگیری بیماران بیرون از این مراکز فعال نیست؛ یعنی به خاطر مشکلات مالی و فقدان دیدگاه پیشگیرانه مدیران و بی‌توجهی به پژوهش برای برنامه ریزی، سیستمی برای بررسی پیامدهای چنین مراقبت‌هایی وجود ندارد.

در محوطه‌ آزاد مرکز قدم می‌زنیم. محوطه مربعی کنار حیاط به مساحت تقریبی ۲۰ متر مربع به چشم می‌خورد که سقف دارد و دیواره‌هایی کوتاه؛ این‌جا مکانی است که بیماران می‌توانند سیگار بکشند، به شرط آنکه ایستاده باشند و خاکستر سیگارشان را در جاسیگاری بریزند. دورتا دور دیوارهای حیاط، با سیم خاردار پوشیده شده است، چیزی که برداشتنش خلاف قانون است و بودنش خلاف کرامت انسانی. تلاش مسئول این مرکز برای جمع کردن این سیم‌های خاردار پیچیده در هم به نتیجه نرسیده است.

پا می‌گذاریم روی «غرور»ی که بیماران روی زمین حیاط نوشته‌اند و بیرون می‌آییم. توی ذهنم کتابخانه بی‌نظم مرکز را به عنوان سئوالی مزه‌مزه می‌کنم که دو نفر از همسران بیماران به من نزدیک می‌شوند؛ یکی می‌گوید: «همسرم چند روزه اینجاست. نزدیک مدرسه‌هاست. برای ثبت نام بچه باید بیاید خانه. میشود وساطت کنید؟» و دیگری می‌گوید: «بیست روزه شوهرم اینجاست. می‌ترسم آزادش کنند. می‌شود بگویید بیشتر نگهش دارند؟»

بازدید دوم: موزه پلیس کرمان

وارد موزه پلیس پلیس می‌شویم؛ جایی که محل نگهداری مستندات تاریخی نظم و امنیت استان کرمان است. به نظر خانه‌ای است که تغییر کاربری داده‌اند. بدو ورود تصویر ارگ‌ها، کاروانسراها و قلعه‌های کرمان بر دیوارهای دو طرف نصب شده اند که ایجاد نظم و حفاظت را برعهده داشته‌اند؛ ۵۳ قلعه و ارگ که ارگ بم قدیمی‌ترین آنهاست و ۷ قلعه‌ به قلعه دختر معروف‌اند، یعنی قلعه‌های غیرقابل تصرف.

از کنار تصویر شهدای نظم و امنیت[۳] می‌گذریم و راه پله‌ها را بالا می‌رویم که تصویر فرمانروایان و شاهان کرمان از زمان زندیه، بر دیوارهایش نصب شده است؛ کسانی که مأمور اصلی نظم و امنیت بوده‌اند و از حکومت مرکزی به همین خاطر مواجب دریافت می‌کرده‌اند. قدیمی‌ترین سند نظم و امنیت استان کرمان نامه محمدشاه قاجار است به فتحعلی‌خان، حاکم کرمان و بلوچستان (۱۲۶۳ ه.ق) و در آن از مواجب ۵۰۰ تفنگچی کرمان سخن گفته است تا «چنان پرداخت شود که با آسودگی به خدمتگزاری مشغول باشند».

کنار این نامه و نامه‌های دیگری که بر دیوار نصب شده‌، تمبرهای حوزه مواد مخدر قرار گرفته‌اند. در اینجا تاریخچه پلیس در قالب تحقیقات دانشگاهی استخراج شده است که در کتابی ۵ جلدی به چاپ رسیده است. تاریخچه پلیس کرمان به روایت تصویر در اتاق دیگری با توضیحات مسئول این مرکز همراهیمان می‌کند. انواع مواد مخدر به عنوان نمونه در قفسه ها در کنار سلاح و ابزاری که در عملیات مورد استفاده قرار می‌گیرد قرار دارد.

به گواهی مستندات، روزی در این شهر قاچاقچیان و راهزنان در مسیر خود به زنان و کودکان رحم نمی‌کردند و هر کس در خانه گودالی داشت که بتواند آنها را در آنجا پنهان کند. در حالیکه امروز این استان از نظر امنیت رتبه نخست کشوری را در سال ۹۶-۹۵ داشته و به خاطر موقعیتی که دارد، نیازمند نگاه ویژه است.

بازدید سوم: جمعیت خیریه تولدی دوباره امید کرمان

بعد از ناهار در هتل جهانگردی و ساعتی استراحت، از محل جمعیت خیریه تولدی دوباره امید بازدید می‌کنیم. در اینجا بیماران ماده ۱۵ نگهداری می‌شوند؛ کسانی که به اختیار خود به آنجا می‌آیند و این حضور اختیاری شرط اصلی برای پذیرش است. چند پرونده از بیماران و روند مستندسازی درمانشان را مطالعه می‌کنیم؛ پرونده‌ای که شامل اطلاعات اولیه فردی، شیوه اعتیاد، شرایط جسمی و روند بهبود را در خود جای داده است. هر فرد به طور تقریبی ماهانه ۷۵۰ هزار تومان برای نگهداری پرداخت می‌کند. در نهایت بعد از بهبود و جواب مثبت آزمایش به جامعه برمی‌گردد. اینجا مانند مرکز ماده ۱۶، اداره اصلی به عهده بیماران و بهبودیافته‌گان است.

مراجعه کنندگان، یک هفته در کنار سایر افراد شبیه خود، در اتاق درمان دارویی قرنطینه می‌شوند؛ اتاقی متوسط که دورتادور تخت دارد و افراد با شرایط مختلف انتظار پایان دوره نخست را می‌کشیدند تا بتوانند آزادتر زندگی کنند. این اتاق، حمام و توالت دارد و کشیدن سیگار در آنجا مجاز است. پس از یک هفته که گاهی تا ۱۰ روز هم ممکن است بکشد، وارد جامعه خود می‌شوند و با برنامه‌ای مشابه آنچه در مرکز ماده ۱۶ وجود داشت، تا خروج روزگار را سپری می‌کنند.

یکی از تفاوت‌هایی که در اینجا به چشمم می‌آید کلمه معتاد روی تابلوی احساسات است که در راهرو نصب شده است. هرکسی نام خود را با لفظ معتاد معرفی کرده است و بعد احساسش را جلوی آن نوشته: «رضا معتاد: حال احساسم تا زمانی که در کنار افراد بهبودی باشم خوبه.» یا «مصطفی معتاد: حال احساسم عالی بعضی افراد حال آدم بد می‌کنند.»

***

شب را در باغ فتح‌آباد می‌گذرانیم؛ باغی با معماری باشکوه که روزی مخروبه‌ای برای زیست معتادان بوده‌است. به همت شهرداری، معتادان از اینجا خارج و پس از بازسازی، محلی زیبا برای بازدید شده‌است. این تدبیر که کسی با خودش چیزی وارد باغ نکند، باعث شده محلی برای اتراق و پیک نیک نشود و مکانی آرام و بی هیاهو باشد.

شام را در شاه نشین ساختمان با چشم انداز فراخ می‌خوریم و سقف بلند و معماری زیبا و آراستگی خوش سلیقه‌اش چندساعتی زمینگیرمان می‌کند. دم نوش بهار نارنج می‌خوریم و بقیه باغ را می‌گردیم. تنه درخت توت که معمار آن را حفظ کرده است هرچند امروزه خشکیده است، کپر‌های نیم‌کروی و نیم استوانه‌ای که محلی برای استراحت یا غذا خوردن میهمانان است، رستوران پشت عمارت که فضایی زیبا دارد، نورپردازی مناسب مکان و نیز رنگ‌ها و تزیینات داخلی عمارت همگی چشم‌نواز هستند.

دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷

بازدید از اداره کل زندان‌های استان کرمان، نخستین برنامه روز دوم است؛ جایی که با تصورم از زندان تفاوتی اساسی دارد، شهری با دیوارهای بلند که اگر اجباری بر آن نبود، جای نسبتاً مناسبی برای زیستن می‌توانست باشد. شاید به همین خاطر ۴۳ درصد بازگشت به زندان وجود دارد و گاهی به دلیل شرایط نامناسب افراد در بیرون از این شهری که بوی ناخوشایندی دارد، بازگشت شرط زندگی کردن است!

نام بندها به اندرزگاه تغییر کرده‌است؛ چرا که کلمات بار مفهومی دارند و سازندگان دنیای ذهنی ما هستند. این‌جا دو اندرزگاه میلاد و حکمت دارد و هرکدام سلول‌های متعدد. افراد بر اساس شرایط سنی و جرم دسته بندی شده‌اند. سلول‌ها مانند قفس میله‌ ندارند و درهایشان باز است. در هرکدام به طور متوسط ۱۸ تخت نصب کرده‌اند که با تلویزیون، گلدان‌های مصنوعی و طبیعی، جا کفشی (بهتر است بگویم جای دمپایی)، روتختی‌های یکسان و کف پوشیده با دو فرش با زمینه‌های تیره تزیین شده‌اند. بند جوانان (بین ۱۸ تا ۲۴ سال) تمیزتر است و از رنگ‌های شادتری استفاده شده است و خدمات ویژه‌تری در آموزش و بهداشت دریافت می‌کنند.

هر بند از یک طرف از بند دیگر با دری آهنی و میله‌ای جدا شده است و از طرف دیگر به حیاطی می‌رسد که در هر ساعتی از روز (در ساعات بیدار باش) استفاده از آن آزاد است. انسان‌هایی با چهره‌های متفاوت، غمگین، در خود و بدون احساس ندامت، در حیاطی با چندین تلفن عمومی که گوشی رها شده‌شان نشان می‌دهد قطع هستند (گویا مدتی قطع بوده‌اند…).

زندانی‌ها ماهی یک بار می‌توانند با خانواده ملاقات حضوری داشته‌ باشند، در سالنی بزرگ پر از میزهای مستطیلی با چهار صندلی پلاستیکی که کنار هم چیده شده‌اند. روز ملاقات است و صف افرادی که بعضی‌شان خوراکی یا کاردستی برای لحظه ملاقات آماده کرده‌اند. طعم خانواده در اینجا جور دیگری است. این را می‌شود از چهره‌های منتظرشان خواند.

احترام به حقوق زندانی به عنوان یک شهروند در همه جا به چشم می‌خورد؛ شب نخست، پزشک، روانشناس و روانپزشک آنها را معاینه می‌کند تا خدمات مناسب تعریف شود، می‌توانند وکیل بگیرند، موهایشان را ماشین نمی‌کنند، چیزی به نام زندان انفرادی وجود ندارد، حق دارند به جای استفاده از غذای زندان که کیفیت نسبتاً خوبی دارد، غذا سفارش بدهند یا با خرید مواد غذایی که تخفیف مناسبی نسبت به قیمت روی بسته‌ها دارد، پخت و پز کنند، در محل کابین گفتگوی تلفنی به جای میله‌هایی که در فیلم‌ها دیده‌ایم، تصویر گلی فلزی است و حتی دیوار پشت سر خانواده که به چشم زندانی می‌نشیند، منظره‌هایی طبیعی نقاشی شده است. باشگاه، دارالقران[۴]، مرکز درمانی مجهز[۵]، برنامه‌های آموزشی که شرکت در آنها امتیاز تشویقی دارد، امکان استفاده از کارگاه‌های فنی، برگزاری دوره‌های فنی و حرفه‌ای که می‌تواند به کسب کارت سابقه کار منجر شود و خدمات بسیار دیگر. متأسفانه بیرون از این مکان پر هزینه[۶]، حمایت از زندانی و خانواده‌ها وجود ندارد و این چرخه ناقص، خودش را بازتولید می‌کند.

امروز، روز آخر حضور آقای سلیمانی، مسئول زندان است که با صبوری همه جا را نشانمان می‎دهد؛ مردی که بین زندانی‌ها مدام در رفت و آمد بوده و نامه‌هایشان را مستقیم دریافت کرده است. با این همه ما را تا محل ملاقات با رییس اداره کل زندانها آقای امیری همراهی می‌کند، کمی می‌ماند و می‌رود.

***

قرار است شب را در ماهان، باغ شازده بگذرانیم. قبل از آن، به کلوت‌ها که دیواره‌هایی برساخته از فرسایش طبیعی زمین بر اساس باد و آب هستند سر می‌زنیم. هوا تاریک شده و نمی‌شود زیاد بمانیم. بین راه گلدان‌های طبیعی، جنگل نبکا و شهداد که نگین کویر لوت است را می‌بینیم. چند دقیقه در امام‌زاده زید، معروف به «بابازید» توقف می‌کنیم و راهی ماهان می‌شویم. باغ زیبای شازده، با آن حوض‌های پلکانی و صدای آب در دل سکوت بیابان و آسمانی پر ستاره که کهکشان راه شیری را هم می‌شود در آن پیدا کرد، خستگی‌مان را می‌برد. فالوده کرمانی می‌خوریم و گشت زنان برمی‌گردیم.

تصویری از بارگاه امام‌زاده زید در شهرستان شهداد معروف به بابازید

سه شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۷

قبل از رفتن به مرکز شهر و دیدن مجموعه گنجعلی خان (بازار، حمام، آب انبار، کاروانسرا و میدانی که شبیه به میدان امام در اصفهان است)، آخرین بازدیدمان از مرکزی است که برای کاهش آسیب‌های ناشی از مصرف مواد مخدر فعالیت می‌کند. یعنی در اینجا قصد ترک اعتیاد نیست، تنها می‌خواهند معتادان از وضعیتی که هستند به سمت بهتر شدن حرکت کنند؛ اگر تزریق می‌کنند به تزریق ایمن یا به جایگزینی مواد مخدر کشیدنی سنتی به جای تزریق هدایت می‌شوند[۸] و اگر تمایل به ترک دارند، به مراکز مربوطه راهنمایی‌شان می‌کنند.

مرکز DIC از سال ۱۳۸۹ تأسیس شده است. ۳ مرکز دیگر DIC در مناطق مختلف شهر کرمان فعالیت می‌کنند که زیر نظر دانشگاه علوم پزشکی یا بهزیستی هستند. غذا برای رفع گرسنگی، مشاوره گروهی و فردی، پزشک برای مداوای زخم‌های ایجاد شده، غربالگری سل، هپاتیت و HIV برای معرفی به مراکز درمانی ویژه از خدمات این مرکز است. با همکاری آزمایشگاه‌ها، هر ماه آزمایش کبدی برای کسانی که می‌خواهند با مصرف متادون ترک کنند، انجام می‌شود. چهارشنبه‌ها با پذیرایی مفصل[۹]، جلسات گروهی با حضور گروه‌های NA یا معتادان گمنام برای ایجاد انگیزه ترک اعتیاد برگزار می‌شود.

علاوه بر مراجعه حضوری معتادان، تیم‎های سیاری تشکیل شده است که بهیار به همراه فردی بهبود یافته با کوله پشتی به مناطق خاص معتادان سرک می‌کشند و خدمات ارائه می‌دهند. بسته‌های خدمات شامل آب مقطر، پنبه الکلی، کاندوم، چسب، سرنگ، ملاقه، فیلتر، شامپو و شانه است.

مهناز فرحبخش که روزی مدیر مدرسه بوده و حالا با تمام وجود در این مرکز فعالیت می‌کند و از مشکلات فرهنگی جامعه و نیازهای مالی مرکز می‌گوید، افزایش آگاهی بین مردم درباره اعتیاد، رفتار مناسب با معتاد و تنظیم انتظار به جا از فرد بهبود یافته را از نیازمندی‌های اولیه برای موفقیت در این راه می‌داند. ما بالای گودنشینان ایده‌هایی می‌دهیم و او یکی یکی از خستگی‌هایی می‌گوید که از ناهماهنگی بین دستگاه‌ها برمی‌خیزد، از کج فهمی خیرین برای ضرورت کمک به چنین مراکزی می‌نالد و درهای بسته‌ای را که برای باز شدن کوبیده است را یکی یکی نام می‌برد. شاید روزی همه‌ی تجربه‌هایش را که در سینه دارد، بنویسد.

***

ایستگاه آخر هم نفس‌گیر است؛ همانطور که زندان را وقتی از نزدیک دیدم با آنچه تصور می‌کردم فرقی اساسی داشت اما وقتی خوب فکر کردم، این نام چنان مشمئز کننده است که به هیچ خدمتش نمی‌ارزد، این مرکز هم با همه احترامی که به انتخاب آدمی می‌گذارد و سعی می‌کند با حداقل آسیب اجازه دهد انسان راهش را هرچند ناصواب ادامه دهد و انتخابگر بماند، با این همه زمانی که چهره انسان‌هایی را که به نیاز در این مرکز جمع شده بودند به خاطر می‌آورم، به این می‌رسم که کرامت انسانی جز به دست خودش حفظ نمی‌شود.

کوتاه سخن آنکه؛ همه‌ی تلاش‌ها برای کاهش آسیب و درمان یک‌طرف، نیاز به ترمیم چرخه‌های حامی بیماران بهبود یافته یک‌طرف، فقدان سیستم‌های پیشگیرانه یک‌طرف. به نظر می‌رسد هزینه‌های گزاف درمان یا کاهش آسیب‌های ناشی از اعتیاد به نسبت آثار آن، چنان گزاف است که اگر سیستم پیشگیرانه به درستی طراحی شود، نه تنها هزینه‌ها به سرمایه گذاری تبدیل می‌شود، بلکه سرمایه‌ها چنان ارزش افزوده‌ای ایجاد می‌کند که بسیاری از اهداف تبدیل شده به شعار، محقق می‌شود. البته آموزش خانواده و اصلاح نظام آموزشی و محتوای درسی که بارها در نشست‌ها و گفتگوها به آن اشاره شد، لازم است اما کفایت نمی‌کند و به نظر می‌رسد اصلاح سیستم به معنی توجه به همه ابعاد زیست انسانی مانند اقتصاد و فرهنگ (و چه بسا سیاست) نیازمند همراهی و انسجام در قالب نظامی است که بتواند با هم افزایی و همراستایی به نتیجه مطلوب برسد. آگاهی دادن در قالب هنر و اطلاع رسانی به شیوه‌های متنوع و مؤثر از دیگر راه‌های مغفولی است که نیازمند توجه همگانی است. به عبارت دیگر، رفع چنین معضلی از عهده یک یا چند نهاد یا سازمان دولتی و غیردولتی خارج است و نیازمند اهتمام جمعی است.

 

false
true
false
false

true