true
جنگ رئیس جمهور با آسیاب بادی!
‘گروه یادداشت و تحلیل پایشگر: مصطفی نعمتی-نظام سیاسی ما، در بهترین شرایط، یک نظام مردد در حوزه توسعه است. این بدان مفهوم است که سیستم موجود تا جایی به الزامات توسعه تن میدهد که قادر باشد تعریفی در درون نظام قدرت برای آن بیابد.
نمونه بارز آن را میتوان در مناقشه هستهای یافت؛ دولت درست متوجه شده بود که شرط لازم خروج از بنبست اقتصادی به وجودآمده، کاهش تنش در پی برنامه هستهای است اما این شرط، لزوماً برای ایجاد یک بستر توسعهای که چشمانداز باثباتی از رشد اقتصادی را فراهم آورد، کفایت نمیکند چراکه موضوعات میان جمهوری اسلامی و جامعه بینالملل به ویژه آمریکا، تنها به مناقشه اتمی خلاصه نمیشود.
حکومت موظف است به منظور ایجاد تضمین بر بقای دولت و قدرت اعمال حاکمیت آن، تعادلی ظریف میان منافع دولت و بهروزی جمعی ایجاد کند. این مهمترین هنر یک حکومت است چه در صورت عدم توانایی در برقراری این تعادل ظریف، ابتدا خود و در بلندمدت، دولت و حق اعمال حاکمیت او را با مخاطره روبهرو خواهد ساخت.
در این مسیر، دو موضوع از اهمیت ویژهای برخوردارند. نخست، دستگاههای حکومتی بهطور معمول به منظور عقلایی کردن تنظیمات امور جامعه، میل به رشد و بزرگ شدن دارند که این رشد، میتواند منابع بیشتری را از جامعه بگیرد، یعنی گرفتن منابع از همان گروهی که تضمین بهروزی جمعی آنها شرط بقای حکومت و دولت است.
اشکال آنجاست که ستاندن منابع از مردم و در اختیار گرفتن آن توسط حکومت به نیابت از دولت، در اغلب موارد، در مسیر توسعه اقتدار حکومت و دولت هزینه میشوند تا گسترش خدمات عمومی و بهبود بهروزی جمعی. دوم، انحصارگرایی دولتها و حکومتها، در حوزههای مختلف زیست اجتماعی به ویژه دو حوزه سیاسی و اقتصادی، میتواند به فروپاشی دولت منجر شود.
اینجاست که فلسفه وجودی دولت و حکومت، رخ مینماید بدین مفهوم که اولاً دولت، مبنای پیدایش خود و به عبارتی، مشروعیت خود را بر چه چیزی استوار کرده و دوم، خروجی آن، که مقرر است توسعه اجتماعی-سیاسی-اقتصادی را در راستای بهروزی جمعی رقم زند، چیست؟
حسن روحانی، با علم بر این موضوع که بدون ایجاد یک رابطه پایدار با دنیای خارج نمیتوان به بهروزی جمعی امیدوار بود، پا به عرصه ریاستجمهوری گذاشت اما مشکل اصلی او در این مسیر، اکتفا کردن به حل موضوع هستهای بود حال آنکه، مناقشه هستهای خود جزئی از یک بازی کل در تخاصم دیرین با نظم بینالمللی موجود بود.
وقتی به در بسته خورد، تمام انتظاراتی که در پی ورود مجدد ایران به نظام بینالملل در ذهن خود کاشته بود، به یکباره فرو ریخت. اما اشتباه دوم او که کم از خطای اول نداشت، خزیدن در لاکی بود که پیش از او نیز بارها و بارها، امتحانش را پس داده بود؛ گرفتن انگشت اتهام بحرانزایی به سمتی که خودش متاثر از همان بحرانی بود که حسن روحانی را در لاک دفاعی فرو برد!
هم حسن روحانی و هم اقتصاد ایران، بازنده عدم همراهی ساختار کلان سیاسی با حل مناقشات مزمن با نظام بینالملل هستند اما گویا روحانی بر آن بود که انتقام این ناکامی را از بازنده دیگر، یعنی اقتصاد ایران بازستاند!
روحانی چهار سال انتظارات کاشت بیآنکه برای به بار نشستن این انتظارات، رفتاری عملی در مسیر بهبود فضای کسبوکار داخلی انجام دهد. مسیر را همانگونه رفت که دیگران نیز بارها طی کرده بودند. تصور اینکه گشایش فضای بینالمللی بدون تغییرات بنیادین در ساختار کسبوکار داخلی قادر است بحرانها را مرتفع کند، او را از هر اقدام دیگری، بینیاز ساخت.
نتیجه آنکه، وقتی دیپلماسی او به در بسته خورد، همان ردایی را پوشید که دیگران پیش از او به تن داشتند؛ بگیر و ببند، دستور دادن به بازار و نظام قیمت، ایجاد محدودیت هرچه بیشتر برای فضای کسبوکار، و رفتارهای تعزیراتی برای کنترل قیمت. اما آنچه قیمتها را به شکل سرسامآور بالا میبرد، نه آن آسیاب بادی بود که او به جنگش رفته بود، که از قضا، سیاستهای اقتصاد اعمالشده خود او در عدم توجه به واقعیات اقتصادی بود.
او در چهار سال اول، تنها و تنها، انتظارات کاشت اما در سه سال دوم، آن انتظارات بر سر اقتصاد ایران، آوار شد چراکه پشت این انتظارات، اقدامی در مسیر تحقق آن، نه در چهار سال اول و نه در سه سال دوم، صورت نگرفت که از قضا، در سه سال دوم، به جنگی بیامان با همان انتظارات برخاست!
false
true
https://paieshgar.ir/?p=75727
false
false