true

«دایناسور»؛ طنز اینستاگرامی و شوخیهای قابل پیشبینی
اخبار فرهنگی هنری پایشگر – فیلم «دایناسور» انسجام روایی ندارد و از الگویی تکهتکه پیروی میکند. این اثر بیشتر به مجموعهای از کلیپهای طنز اینستاگرامی شبیه است تا یک روایت سینمایی منسجم. شوخیها غالباً سطحی و قابل پیشبینی و فاقد نوآوری هستند.
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی پایشگر، «دایناسور» به کارگردانی مسعود اطیابی و نویسندگی امیر برادران در اسفند ۱۴۰۳ اکران شد و تا کنون پرفروشترین فیلم سینمای ایران در سال ۱۴۰۴ شده است. داستان فیلم حول محور «رضا دایناسور» (با بازی پژمان جمشیدی) یک معتاد به تریاک میچرخد که پس از جابهجایی نتیجه آزمایشاش با یک بیمار سرطانی تصور میکند یک ماه به مرگش باقی مانده و تلاش میکند پیش از مرگ رابطهاش با دخترش «رز» (سها نیاستی) را که به ساقی مواد تبدیل شده ترمیم کند.
شخصیتپردازی ضعیف
شخصیت رضا با وجود پتانسیل دراماتیک بالا عمق نمییابد. لقب «دایناسور» هیچ توجیه روایی ندارد و نقش او صرفاً تکرار کلیشههای قبلی پژمان جمشیدی در فیلمهایی مانند «تگزاس» و «هتل» است.
تناقض در پرداخت اعتیاد
فیلم گرچه قصد دارد اعتیاد را بهعنوان معضلی اجتماعی نقد کند اما با شوخیهای سبک (مثل صحنههای توهم جلال) و نپرداختن به عواقب واقعی آن ناخواسته به عادیسازی این مسئله کمک میکند.
بازیها، تکرار مکررات
پژمان جمشیدی با وجود تواناییهای اثباتشده در نقشآفرینی این بار هم در گرداب تکرار گرفتار شده است. بازی او تفاوت محسوسی با نقشهای قبلیاش در کمدیهای اطیابی ندارد و تنها با افزودن ظاهری ژولیده تلاشی سطحی برای متفاوت نمایی کرده است.
امیر جعفری در نقش «جلال» (رفیق رضا) اگرچه عملکردی نسبتاً بهتری دارد و چند شوخی موقعیتی را به خوبی پیش میبرد اما نقش او نیز در نهایت تیپیکال و قابل پیشبینی است.
بازی نگار فروزنده در نقش همسر سابق رضا غافلگیرکننده و تأثیرگذار است اما شخصیتهای فرعی مانند «افعی» (فرزانه قاسمزاده) و رهبران مواد مخدر به کلیشههای دهه ۶۰ تقلیل یافتهاند.
کارگردانی، فرمول ثابت موفقیت مالی
اطیابی با تکیه بر فرمول همیشگی خود (استفاده از بازیگران محبوب + شوخیهای ساده + تبلیغات گسترده) بار دیگر گیشه را فتح کرده است؛ اما این موفقیت هزینه هنری سنگینی دارد.
فیلمبرداری طراحی صحنه و موسیقی فاقد خلاقیت هستند و تنها در سطحی عملکردی باقی میمانند.
تکیه بر طنز موقعیتهای پیش پا افتاده به جای پرداختن بیشتر به داستان سبب شده در بسیاری از صحنهها (مثل دستگیری سارقان بانک توسط رضا) صرفاً برای «پر کردن زمان» طراحی شدهاند و نقشی در پیشبرد داستان ندارند.
نقاط قوت محدود
تلاش فیلم برای پرداختن به اهمیت حضور پدر در خانواده (هرچند با چاشنی طنز) نقطه قوت قابل توجهی است. رابطه رضا و رز نشان میدهد نبود پدر چگونه میتواند به انحراف فرزندان منجر شود.
امیر جعفری در مقایسه با پژمان جمشیدی نسبتا توانسته با انرژی بیشتر و دیالوگهای بامزهتر برخی صحنهها را نجات دهد.
آسیبشناسی تأثیر فیلم بر سینمای ایران
موفقیت مالی «دایناسور» به سازندگان ثابت میکند که میتوان بدون سرمایهگذاری روی فیلمنامههای عمیق یا نوآوری در کارگردانی، به فروش کلان رسید. این روند نهتنها به سقوط ذائقه مخاطب و حذف تدریجی ژانرهای غیر کمدی از اکران دامن میزند، بلکه با تکرار بازیگرانی مانند جمشیدی در نقشهای مشابه، فرصتهای رشد را از بازیگران جدید و ایدههای نو میگیرد. در نتیجه، سینمای ایران در چرخه باطل تکرار گرفتار شده است.
«دایناسور» نماد بارز این دوگانگی بحرانی است، اثری که اگرچه از نظر تجاری بینظیر عمل کرده، اما از نظر هنری حتی به میانگین کیفیت آثار پیشین اطیابی هم نمیرسد. این فیلم نه تنها فرصت طلایی پرداختی جدی به معضل اعتیاد را از دست داده، بلکه با تکیه بر فرمولهای کلیشهای، چرخه معیوب تولید کمدیهای کممایه را تقویت میکند. موفقیت مالی آن این پرسش اساسی را برجای میگذارد: آیا سینمای ایران میتواند میان خواست گیشه و نیاز به کیفیت توازن ایجاد کند؟
برای پاسخ به این پرسش باید دید آیا اطیابی و همتایانش پس از این موفقیت مالی جرات میکنند از منطق تکرار فاصله بگیرند و به سمت آثاری با عمق هنری بیشتر حرکت کنند؟
false
true
https://paieshgar.ir/?p=212574
false
false