شرافت را آنگاه باختند که از تحریم نان درآوردند!
یادداشت و تحلیل پایشگر: شهراد اثنیعشری
چه تلخ است وقتی کسی که سالها بر صندلی قانونگذاری تکیه زده، بهجای مرهم بر زخمهای مردم، نمک سخن بر آن میپاشد.
همان که روزگاری با رأی همین مردم به عمارت بهارستان راه یافت، امروز در سایه تلگرام و طعنه، آنان را به بیشرافتی متهم میکند.
غافل از آن که حافظه جمعی فراموش نمیکند چه کسانی با سکوت، با فریاد، با امضاهای پررنگ اما بیاثر، سفرهها را خالی و چشمها را پر از انتظار کردند.
زمانه، آیینهای عجیب است. گاه آنکه فریاد شرف سر میدهد، خود سالهاست شرف را در انبار نم کشیده قدرت جا گذاشته و کلیدش را به طاقچه فراموشی سپرده است.
امروز اگر کسی در پی احیای نانی برای سفره مردم باشد، بیشرم خطاب میشود؛ اما آنکه سالها از رنج ملت، قلک زرین انباشته، پرچمدار غیرت میگردد.
بیشرفی آن جاست که کودکی، شب را با شکم گرسنه به صبح میرساند و مردی پشت تریبون، از وطنپرستی میگوید؛ آن هم در حالی که حسابهایش در سایه دلارهای بادآورده تحریم، آماس کردهاند.
آیا شرف آن است که در پشت میزهای بسته، چرتکه بیندازی بر زخم مردم، و نامش را مقاومت بگذاری؟
شرافت، در باز کردن قفلهاست، نه زنگ زدن کلیدها.
در تنفس آزاد مردم است، نه در تنگتر کردن حلقهی تحریم بر گردنشان.
آنکه امروز از مذاکره خشمگین است، نه دلنگران خاک وطن، که بیمناک از ریزش دیوار سودِ خودساخته خویش است.
چه بسیار “مردان غیرتمند” که نانشان از ادامه دشمنی پخته میشود.
اگر بیشرف آن کسیست که میکوشد در این سرمای سراسری، کورسوی امیدی در دل مردم روشن کند، پس بیشرفتر آنانیاند که این سرما را ساختند، آن را شعلهور نگه داشتند و بر آن، خانه ساختند.
تاریخ، با خطی درشت خواهد نوشت: کاسب تحریم، مدعی شرف شد.
زبان، چون شمشیر است؛ دو لبه دارد. یکی برای برش حقیقت، و دیگری برای دروغآرایی.
وای به روزی که کسی، از جایگاه قضاوت مردم سخن گوید، اما خود در محاکمهی وجدان خویش، محکوم ابد باشد.
آن روز، نه شنبه مهم است، نه خاکستری بودن هفته؛ مهم آن است که در کارنامه ما، چند بار نان مردم را فدای نعلین قدرت و کرسی نشینان سبز رنگ کردهایم.
و بگذار در پایان بگوییم: آنکه مردم را فراموش کرد، پیش از آنکه به دیگران تهمت بیشرفی بزند، یک بار به آینه بنگرد؛ شاید تصویر حقیقی بیشرف، از درون همان قاب، با نگاهی آشنا، به او لبخند بزند.