true
پایشگر-وقتي از سلامت انسان صحبت مي شود، مقصود فقط سلامت جسمي نيست، بلکه سلامت روحي و رواني نيز ملاک است.
به گزارش پایشگر از شبکه سلامت سيما، افراد سالم داراي رواني سالم هستند. براي داشتن روان سالم، شما بايد فاکتور هايي را در خود داشته باشيد و در صورتي که در درون شما اين فاکتور ها نباشد، شما بايد خود براي به وجود آوردن آنها اقدام کنيد.
کار مشکلي نيست فقط کمي سعي و تلاش مي خواهد.
1) انسان سالم امکانات، خواسته ها، توانايي ها و اهداف و علائق خود را مي شناسد.
ما چقدر اهداف و علائق خود را مي شناسيم، آيا مي دانيم در چه زمينه هايي توانايي و استعداد بيشتري داريم، چقدر امکانات و خواسته هاي خود را مي شناسيم؟ آيا مي دانيم براي چه زندگي مي کنيم؟ براي چه کار و مي کنيم و شغلي را انتخاب کرده ايم، يا دانشگاه رفتيم و اين رشته ايي که در آن مشغول تحصيل هستيم را انتخاب کرده ايم، چرا ازدواج مي کنيم، يا کرده ايم و براي چه داراي فرزند مي شويم؟
بيشتر مردم نمي دانند براي چه زندگي مي کنند و چه از زندگي خود مي خواهند. انسان سالم براي خود و شناخت خود وقت مي گذارد تا توانايي ها، استعداد ها، اهداف و علائق خود را بشناسد. ما چقدر وقت مي گذاريم.
با خود عهد کنيم و ماهي يک بار با خود يک ساعت خلوت کرده و در مورد اهداف خود و مسيري که طي يک ماه گذشته رفته ايم را بررسي کنيم و مراقب باشيم که از مسير خارج نشويم. هر قدمي که مي خواهيم برداريم از خود بپرسيم براي چه؟ و چه مي خواهم؟
2) انسان سالم در برابر وقايع و اتفاقات سخت زندگي احساس يأس و نااميدي نمي کند.
انسان سالم مي داند که هيچ زندگي آرماني براي هيچ ابوالبشري وجود ندارد، لکن از تلاش و کوشش باز نمي ايستد و اگر زماني هم با مانع روبرو شود ضمن اينکه دچار يأس و نااميدي نمي گردد، آن را مانع نديده بلکه آن را تنگنايي تلقي مي کند که با کمي درايت مي توان از آن گذشت.
تمرين کنيم تا هنگام مواجه با تنگناها ضمن تقويت توکل در خود، در کمال آرامش راه کار منطقي و عملي اتخاذ کنيم.
3) انسان سالم از زندگي، بيشتر احساس رضايت و خوشي مي کند و کمتر گرفتار نارضايتي و ناخوشي مي شود.
به عبارتي ديگر انسان سالم قسمت پر ليوان را هم مي بيند. واقعيت اين است که ما در زندگي خودمان نکات مثبت و ارزندۀ بسياري داريم که مي توانيم به آنها بباليم و با فکر کردن بدان ها احساس ارزشمند و خوشايندي بکنيم.
طبيعت ما اين چنين است که معمولا نکات منفي را بيشتر مي بينيم و مورد توجه قرار مي دهيم و بايد تمرين کنيم تا بتوانيم بخش مثبت و خوب زندگي خودمان را ببينيم. حتي اغلب اوقات ما در مورد فرزندانمان هم بيش از آنکه نکات مثبتشان را ببينيم، نکات منفي آنها را مورد توجه قرار مي دهيم.
نديدن نکات مثبت زندگي خود و ديگران و ديدن و بازگو کردن نکات منفي باعث شده تا به مرور ما تبديل به انسان هاي شاکي شويم که دائما در حال نق زدن و قر زدن هستيم (که اسم آن را فرهنگ نق زدن و ناليدن گذاشته ام) و در حال حاضر اين فرهنگ را ما به وضوح در جامعه خود شاهديم و جالب آنکه فقط هم مي ناليم و هيچ گاه براي آن کاري نمي کنيم.
بنابراين بياييم از اين پس نکات مثبت زندگي خود و ديگران را هم ببينيم و مورد توجه فرار دهيم تا انشاالله مثبت انديشي عادتمان شود که البته واقعيت زندگي ما اين است به هر حال از جسم سالم، روان سالم، پدر و مادر خوب، فرزندان سالم و صالح به دست مي آيد و شغلي که از طريق آن امرار معاش مي کنيم و هزاران مواهب ديگر که از آن برخورداريم و ممکن است ديگران آن را هم نداشته باشند. پس ما بايد از داشتن آنها خرسند و شاکر باشيم.
4) انسان سالم قادر به برقراري ارتباطات و مناسبات دوستانه و صميمانه با ديگران است.
کسي که نتواند با ديگران ارتباط برقرار کند، انسان سالمي نيست. انسان سالم به راحتي با ديگران ارتباط برقرار کرده و روابط عميق و صميمي و بلند مدت برقرار کند. ما چقدر قادريم با ديگران ارتباط مؤثر برقرار کنيم و اين ارتباط را تداوم ببخشيم. برقراري ارتباط مؤثر تکنيکي آموختني است و هر کس به راحتي مي تواند آن را آموزش ببيند و به راحتي هم به کار ببندد.
5) انسان سالم خود عهده دار زندگي خويشتن است.
انسان سالم ضمن اينکه با ديگران مشورت مي کند ولي خود مسئوليت عواقب آن را مي پذيرد. ما چه مي کنيم؟ آيا ديگران را در ناموفقيت هاي خود مقصر مي دانيم يا خود مسئوليت آن را مي پذيريم؟
بايد توجه داشته باشيم هر آنچه در پي مشورت با ديگران براي اهداف ما رخ مي دهد، تصميم گيرنده نهايي خود ما هستيم و انتخاب خود ما بوده نه زور و اجبار ديگران، پس خود ما بايد عواقب آن را بپذيريم.
6) انسان سالم خود و ديگران را دوست مي دارد و از محبت کردن به آنها لذت مي برد.
انسان سالم ديگران را صميمانه دوست دارد و بدانها عشق مي ورزد، انسان سالم از هر اقدامي براي کمک به ديگران فروگذاري نمي کند.
آيا تا به حال شده در خيابان دست نابينايي را براي عبور از خيابان گرفته و به او کمک کرده باشيد؟ چه احساسي داشتيد؟! مطمئنا احساس خوشايندي بوده، آيا او در مقابل به شما چيزي داد که اين گونه خرسند شديد؟ مطمئنا خير.
پس چرا تا مطمئن نباشيم از طرف مقابل چيزي به ما مي رسد يا نه، گامي براي او بر نميداريم.
دوستان، همراهان بياييم دست در دست هم به يکديگر عشق بورزيم و همديگر را دوست بداريم. بدانيم که اين لحظات ديگر برنمي گردد، اين لحظات با هم بودن و به هم عشق ورزيدن را غنيمت شمرده و تا مي توانيم دست يکديگر را در گذر از اين دنيا گرفته و يار و ياور هم باشيم.
توجه داشته باشيم که ما در هيچ جا زندگي نمي کنيم، ما حتي بر اين کره خاکي هم زندگي نمي کنيم، ما در قلب کساني زندگي مي کنيم که دوستشان داريم و به آن ها عشق مي ورزيم.
7) انسان سالم پي به ماهيت وجودي خود برده و بد و خوب خود را مي شناسد و قبول دارد.
ما تا چه اندازه در خود تفکر کرده و نسبت به خود شناخت داريم و يا هنگامي ديگران به ما بازخوردي از رفتارمان مي دهند مي پذيريم. پس ضمن اينکه در رفتار خود تفکر و تدبر مي کنيم در صورتي اطرافيان رفتار ما را مورد نقد قرار مي دهند به اين توجه داشته باشيم که ممکن است درست مي گويند و حتي اگر فکر مي کنيم درست تشخيص نداده اند بايد اين را در نظر داشت که ما چگونه رفتار کرده ايم که نمود بيروني آن براي ديگران و اطرافيان چيزي غير از تصور و خواست ما بوده، پس هنگامي که ديگران رفتار ما را مورد انتقاد قرار مي دهند در قدم اول حق را به آن ها داده و از زاويه ديد آنها خود را بنگريم، به احتمال قريب به يقين آنچه آنها ديده اند درست خواهد بود (البته اگر منصفانه خود را بنگريم).
8) انسان سالم آشفتگي ها و ناراحتي هاي خود را به نحو قابل قبول و جامعه پسند آشکار مي کند.
ما اعتقاد نداريم و نمي گوييم که انسان سالم هيچگاه دچار ناراحتي نمي شود يا نبايد بشود، بلکه آنچه مسلم است هر کسي در برهه اي از زندگي خود ممکن است ناراحتي ها و آشفتگي هايي برايش پيش آيد، آنچه مهم است اين است که فرد بتواند به شيوه اي معقول و منطقي ناراحتي خود را بروز دهد نه با ايجاد مشکل براي ديگران.
توجه داشته باشيم که با هياهو و غير و قال ديگران را متوجه مشکل کردن رفتار ناپسندي بوده و فقط يک ذهن ناسالم ممکن است دست به چنين کاري بزند. پس ما به عنوان يک انسان سالم در هنگام آشفتگي آن را به نحو جامعه پسند بروز دهيم.
9) انسان سالم توانايي خود کنترلي خوبي دارد.
يعني در برابر عوامل بيروني زود واکنش نشان نمي دهد و رفتارهايش بستگي به عوامل بيروني ندارد و آنچه را که انجام مي دهد متاثر از عوامل بيروني نيست بلکه انتخاب خود اوست.
براي مثال دانش آموزي که دير به مدرسه مي رسد و دليل آن را دير آمدن اتوبوس عنوان مي کند، يا هنگامي که معلم، يا والدينش حضور دارند درس مي خواند و زماني که آنها نيستند مطالعه نمي کند. همچنين افراد شاغلي که با تاخير به محل کار مي رسند دليل آن را رفتن سرويس مطرح مي کنند يا در حضور افراد مافوق کار و وظايف شغلي خود را به خوبي انجام مي دهند، بيانگر اشخاصي است که خود کنترلي پاييني دارند به عبارتي کانون کنترل آنها بيروني است.
ولي آن دسته از دانش آموزان که دليل دير رسيدن را دير آمدن خود به ايستگاه اتوبوس مطرح مي کنند يا اينکه بدون نياز به حضور ديگران تکاليف خود را انجام مي دهند و آن دسته از کارکناني که دير رسيدن به سرکار را نرسيدن به سرويس عنوان مي کنند و بدون نياز به حضور افراد ارشد وظايف شغلي خود را به نحو احسن انجام مي دهند بيانگر اشخاصي است که کانون کنترل آنها دروني است.
به عبارت ديگر هنگامي که انجام دادن يا ندادن کاري در فردي منوط به وجود يا عدم وجود عوامل بيروني باشد، اين دسته از افراد کانون کنترل بيروني دارند و خود کنترلي آنها ضعيف است. و آن در دسته از افراد که انجام دادن يا ندادن کاري بستگي به وجود يا عدم وجود عوامل بيروني نداشته باشد کانون کنترلشان دروني است و خود کنترلي خوبي دارند.
با تمرين و ممارست مي توان کانون کنترل را دروني کرد و خود کنترلي را قوي نمود و کمتر در برابر ناملايمات بيروني تکانشي عمل کرد و مشکلات دروني را به عوامل بيروني نسبت داد.
10) انسان سالم هم در تنهايي، هم در جمع احساس شادي و خوشي مي کند.
به هر حال مواقعي پيش مي آيد که تنها هستيم يا در جمع قرار مي گيريم، در اين لحظات چگونه احساسي داريم، آيا در هر دو صورت خرسند مي شويم و حداکثر لذت را از آن مي بريم يا احساس ناخوشايندي به ما دست مي دهد؟
انسان سالم هر دو صورت، چه در جمع، چه در تنهايي احساس کسالت نکرده و حداکثر بهره را مي برد. براي تنهايي خود برنامه دارد و وقتي هم که در جمع قرار مي گيرد از بودن در جمع خرسند بوده و لذت مي برد.
11) انسان سالم واقعيت ها را همان گونه که هست مي پذيرد.
ما چقدر آمادگي پذيرش واقعيات زندگي خود را داريم، و با آن کنار مي آييم، يا آنکه دائم در حال جنگ با واقعيت هاي زتدگي خود هستيم. آيا اين يک واقعيت نيست که ما در ايران زندگي مي کنيم و به جاي نق و ناله کردن، اين واقعيت را بپذيريم و اگر مي توانيم براي بهبود شرايط زندگي در ايران قدمي برداريم، اگر نه حداقل دائماً از کمبودها و نابساماني ها شکايت نکنيم بلکه براي اصلاح آن قدم مثبتي برداريم.
12) انسان سالم ديگران را تحقير نمي کند و براي خود مزيتي قائل نمي شود.
منظور اين است که انسان سالم ديگران را کوچک نپنداشته و حقير جلوه نمي دهد و خود را بر ديگران برتر و والاتر نمي داند و خود را ارجح نمي داند، اين مورد به خصوص در مورد مديران مصداق پيدا مي کند. بنابراين مراقب باشيم که با رفتار خود ديگران را تحقير و ذليل نکنيم و مواهب دنيا را فقط مختص خود ندانيم.
13) انسان سالم اجازه نمي دهد تحت تسلط ديگران قرار گيرد و ديگران را هم تحت تسلط خود در نمي آورد.
انسان سالم نه به ديگران زور مي گويد، نه حرف زور را مي پذيرد، اين بدان معني نيست که انسان سالم مدير نمي شود تا ديگران را تحت تسلط خود در نياورد، بلکه مقصود به زور ديگران را به کار واداشتن است. مديران هم بايد به گونه ايي رفتار کنند که کارکنان از روي ميل و رغبت کار کنند.
14) انسان سالم از هر فرصتي براي شادي و دوري از نگراني استفاده مي کند به گونه اي که بذله گويي او موجب آزار و اذيت ديگران نمي شود.
انسان سالم تلاش مي کند خود و ديگران را به هر صورتي که شده (البته بدون آزرده کردن فردي) شاد کند و از شاد کردن ديگران دريغ نمي کند. مراقب است شادي او منجر به ناراحتي و پريشاني ديگري نشود. همچنين با تمسخر کردن ديگري فضاي شاد براي ديگران فراهم نمي کند.
ما براي شاد کردن خود و ديگران چه مي کنيم؟ آيا با تمسخر کردن ديگران شادي مي کنيم يا با شاد و خرسند کردن ديگران احساس شادي مي کنيم؟ به عبارتي شادي خود را در شادي ديگران مي بينيم؟
15) انسان سالم اجازه تقويت به حالت هايي نظير بدبيني، سوءظن، غرور، نخوت، رشک، حسد، خودخواهي و هيجان هاي منفي از اين قبيل را در خود نمي دهد.
هيجان هاي منفي بدون خواست فرد برايش پيش مي آيد لکن انسان سالم با تمرکز بر آنها و تکرار آن افکار اين هيجان ها را تقويت نمي نمايد. يعني دست فرد نيست که دچار اين گونه هيجان ها نشود، ولي فرد مي تواند با تمرين و ممارست افکار مرتبط با اين هيجان ها را از خود دور مي نمايد و نشخوار فکري (تکرار در ذهن) موجبات تقويت اين هيجان ها را فراهم نمي آورد و بلافاصله اين افکار را از خود دور مي کند.
16) انسان سالم، ديگران از دست و دل و زبان و پندار و کردارش در امان هستند.
آخرين ويژگي انسان سالم همان فرموده معروف زرتشت پيامبر است: «پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک». انسان به اين نکته توجه دارد که رفتار او يا بيان او و حتي افکار او موجب رنجش ديگران نگردد و منجر به آزار و اذيت آن ها نگردد. به عبارتي توجه به بازي «برنده برنده» دارد و مراقب است که اطرافيان او با رفتار و کردار و گفتارش بازنده نباشند.
false
true
https://paieshgar.ir/?p=13375
false
false