“مصلحت”، خوب، اما دیرهنگام
اکرم محمدی
گروه یاداشت و تحلیل پایشگر- “مصلحت” فیلمی به کارگردانی حسین دارابی را از دو منظر میتوان بررسی کرد. ساختار داستانی و ساختار سینمایی.
هرج و مرج اولین چیزی است که بعد از هر انقلابی، جامعه را دستخوش تغییر و تحول میکند. احزاب، گروهکها و حتی برخی افراد با نفوذ، سعی در شکل دادن جامعه به نفع خود یا گروه وابسته به آن دارند و به همین دلیل هم هر کدام به نحوی به این هرج و مرج ها دامن می زنند.
و حالا “مصلحت” وضعیت اوایل انقلاب را به تصویر میکشد. اگرچه نویسنده و فیلمساز سعی دارد بگوید که ما به ازای این شخصیتها در آن دوران وجود نداشته، اما با توجه به اتفاقاتی که در آن دوران افتاده، بی شک الهام گرفته از موارد مشابه بوده است.
جوانی تندرو و انقلابی در چنین شرایطی با اسلحهای بدون مجوز، جوانی دیگر را که مخالف انقلاب و از خانوادهای متمول بوده، در یک درگیری به قتل میرساند و از قضا قاتل، فرزند آیتالله مشکاتیان، یکی از معاونان دکتر بهشتی است.
داستان فیلم روان و منطقی روایت شده و شخصیت پردازیها هم خوب اجرا می شود. از حاشیه پردازی خبری نیست و مخاطب خیلی زود با داستان همراه شده و با شخصیت ها همذات پنداری میکند. برخی از دیالوگها همان چیزهایی است که مخاطب امروز جامعه، دوست دارد بشنود. البته این دیالوگها، همان بازتاب اتفاقات اول انقلاب است مثل« اگر میخواهی بعد از یک عمر حقارت، آقایی برایت بماند انقلاب را محکم نگه دار» یا وقتی که یکی از کارمندان دادستانی به یکی از روحانیون در مورد روند غیرمعمول پرونده قتل، تذکر میدهد آن روحانی میگوید که« والله که رضای خدا در مصلحت نظام است» و یا اینکه «این چه قدرتی است که به آدمهای خودش رحم نمیکند». دیالوگ ها، دیالوگ های اول انقلاب است اما آنچه کارگردان میخواهد نشان دهد این است که برخی ازآدم ها به واسطه انقلاب تا به موقعیتی دست پیدا کردند، از مقامشان در جهت نادرست بهره گرفتند.
در واقع بخش اول فیلم شاهد معرفی افرادی هستیم که فکر میکنند اگر خود یا پدرانشان برای انقلاب کاری کردند حالا باید آقایی کنند و بقیه باید تاوان آن را بدهند. اما در نیمه دوم فیلم ورق برمیگردد. آنجایی که یکی از کارمندان قوه قضاییه و دادستانی عنوان میکند که «بوی فساد میآید» و درآن سوی داستان میبینیم که مشکاتیان به عنوان یک روحانی مسئول؛ خواهان برقراری عدالت است. عدالتی که برای یک خانواده مرفه و مخالف انقلاب، نادیده گرفته شده است.
پسر مشکاتیان تا پای چوبه دار میرود اما مادر مقتول بخشش را انتخاب میکند. فقط به این دلیل که میبیند مشکاتیان پسرش را تا پای چوبه دار آورده و به نوعی عدالت برقرار شده است و این چیزی جز یک پایان کلیشهای نیست.
با توجه به تهدید، پرونده سازی، فساد، مسیر غیرمعمول پروندههای قضایی، خودرایی برخی افراد، استنباط نادرست از قضایا و اتفاقات پیش رو، همه اتفاقاتی از این دست که در فیلم دیده میشود و به دلیل نقش کلیدی یک شخصیت روحانی که خود را در چالش حق و ناحق می بیند و باید انتخابی سخت داشته باشد، این فیلم را می توان در فهرست فیلم های سیاسی قرار داد.
البته شخصیت مشکاتیان به عنوان یک قاضی، پدر و همسر، گاه دچار تناقض است، چرا که آنچه از مشکاتیان به عنوان یک فرد عدالت خواه میبینیم با واقعیتی که در اطرافش وجود دارد با استناد به عملکرد پسرش، همکارانش و حتی همسرش مغایرت دارد، تاجایی که همسرش هم معتقد است، به خاطر سالها زندانی بودن مشکاتیان در زمان شاه، حالا باید از رانت برای آزادی پسر قاتلشان استفاده کنند.
البته اینکه مشکاتیان به عنوان یکی از معاونان دادستانی و از نزدیکان بهشتی از واقعیت دور مانده، علامت سوالی است که عملکرد دادستانی و قوه قضاییه را زیر سوال میبرد اما همین ندانستن ها باعث پیشرفت داستان می شود.
برای ساخت فیلم هایی که از زمان حال عقب تر هستند، طراحی صحنه کار دشواری است چرا که شهرها هرروز تغییر می کنند و تکرار برخی از موقعیت ها و لوکیشن های شهری آن دوران، سخت است .اما در این فیلم به مدد دانشگاه تهران و خیابان های اطراف آن، موقعیت پرتنش اول انقلاب به خوبی به تصویر کشیده شده است.
در پایان فیلم همه آدمهای بد به سزای اعمال خود می رسند که این مسئله در ادامه حفظ روند کلیشهای بودنِ داستان است اما نباید به این نکته هم خرده گرفت چرا که فیلم به سفارش سازمان سینمایی اوج ساخته شده است .هرچند تلاش شده تا نشانی از سفارشی بودن، دیده نشود اما کارگردان در نهایت موفق به این کار نمی شود و در نهایت پایانی پر از آرامش را شاهدیم، آن جا که مشکاتیان پله شکسته را ترمیم میکند و همسرش برایش چای می آورد.
اما آیا با داستان پردازی به این شکل میتوان تلنگری به واقعیت امروز داشت؟ این سوالی است که نویسنده و کارگردان باید به آن پاسخ دهند. در مجموع چنین فیلمی باید پیش تر ساخته می شد.خوب بود ولی دیر بود.