صندلیهای پوسیده، مدیران چسبیده؛ روایت سقوطی که با لابی به تعویق میافتد!
یادداشت و تحلیل پایشگر– در سرزمینی که بیمه باید مایهی آرامش باشد، برخی مدیران، صندلی قدرت را به قایق نجات خود بدل کردهاند؛ حتی زمانی که کشتی شرکتهایشان در امواج زیان و نارضایتی به گل نشسته است.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری پایشگر، در سرزمین پر رمز و راز صنعت بیمه، قصه مدیرانی روایت میشود که چونان کدخدایان قریهای فراموششده، بر صندلیهای قدرت چنگ زدهاند.
سالهاست که با کولهباری از شعارهای رنگ و رو رفته، پرچم حضورشان را بر فراز شرکتهایی برافراشتهاند که نه از شور مشتریان خبری هست و نه از رضایت شبکههای فروش.
با این حال، همچون پادشاهانی که تاجشان را از ترس خلع در خواب نیز رها نمیکنند، از کرسیهایشان دل نمیکنند.
شاید راز این ماندگاری را باید در معجونی از پولپاشیهای سخاوتمندانه، لابیهای پیچیده، و وعدههای پنهان جستجو کرد.
آنان خوب میدانند که راضی نگاه داشتن اربابان قدرت، هزار بار ارزشمندتر از راضی نگه داشتن بیمهگذار خسته و مأیوس است.
چرا که در قاموس این مدیران، پرتفویهای زیانده و رضایتنامههای نانوشته، هرگز بر سنگین شدن ترازوهای قدرت اثری ندارد.
این مدیران گویی فراموش کردهاند که صنعت بیمه بر ستونهای اعتماد و سلامت مالی استوار است.
فراموش کردهاند که رسالتشان، نه برافروختن دود لابی در کانونهای نفوذ، بلکه روشنی چراغ اطمینان در دل بیمهگذاران است.
اما چه جای گله، که در قاموسشان، پرتفویهای سوراخ شده همانند نردبانی برای صعود است، نه زنگ خطری برای اصلاح یا کنارهگیری.
افسوس که آموختهاند در اوج ضعف، با ماسک اقتدار بمانند و در پس پردهی موفقیتهای دستساز، طومار ناکامیهایشان را مخفی کنند.
غافل از آنکه مردان بزرگ، ترک مسند را در هنگام شکوه هنر میدانند، نه زمانی که با تازیانه اجبار و خشم افکار عمومی، از تخت به زیر کشیده شوند.
صنعت بیمه، نیازمند مدیرانی است که بدانند ماندن بیثمر، چیزی جز فرسایش اعتبار و گسترش شکاف اعتماد نیست.
مدیری که هنگام افول، به رفتن تن نمیدهد، شبیه ناخدایی است که در میانهی طوفان، نه برای نجات کشتی که برای حفظ جایگاه خویش، طنابها را گره میزند؛ غافل از آنکه کشتی دیر یا زود غرق خواهد شد.
و در پایان، چه تلخ است که این مدیران نمیدانند افتخار واقعی در این نیست که «بمانند»، بلکه در آن است که زمانی که هنوز نامی نیک و احترامی اندک برجای مانده، بیدعوت تاریخ، خود به کناری روند.
مگر نه اینکه در صنعت بیمه، “اعتماد” سرمایهای است که با زور باقی نمیماند و با لابی خریدنی نیست؟