
بیمهنامهای بهجای شمشیر، بندهایی بهجای زنجیر
یادداشت و تحلیل پایشگر– وقتی سلطان محمود غزنوی با شمشیر بهدنبال گنج میرفت، تاریخ او را فاتحی آزمند نامید، اما امروز، برخی مدیران صنعت بیمه با لبخند و امضا، همان راه را میپیمایند.
در لباس قانون، اعتماد میفروشند و خسارت را پشت دیوار کاغذبازی پنهان میکنند.این یادداشت، روایتیست از شباهت تاریک میان غارتگر قرون گذشته و برخی مدیران مدرن امروز.
در گذر تاریخ، نام سلطان محمود غزنوی همواره با فتوحات درخشان و سایههای پررنگی از حرص و خشونت همراه بوده است.
او که خود را غازی و خدمتگزار دین مینامید، در پس این نقاب، یکی از بزرگترین تاراجگران گنجینههای شرق بود.
با هجده لشکرکشی پیاپی به سرزمین هند، معابد را به آتش کشید، انسانها را به بند کشید و ثروتهای بیکران را چون غنیمت به پایتختش برد.
در نگاه مورخان، سلطان محمود نه تنها فاتح سرزمینها، که غارتگر امید و حافظ چهرهای متناقض از عدالت و آزمندی بود.
امروز، در قرن بیستویکم، در سایهی ساختمانهای بلند شیشهای و زیر سقف جلسات رسمی، مدیرانی در صنعت بیمه بر تختهایی نشستهاند که بیشباهت به مسند سلطان محمود نیست.
اینان نه با شمشیر، که با خودکار و بخشنامه، اعتماد مردمان را میدُرند.
قراردادهایی میبندند به نام امنیت، اما در عمل، بذر تردید و خسارت میپراکنند.
برایشان بیمهگذار نه انسانی در پی آرامش، بلکه رقمی در ترازنامهی مالیست. و هرجا سخن از حق و خسارت به میان آید، قلعههای بروکراسی، همچون دژ غزنه، در برابر خواستههای مردم برپا میشود.
زمان، چهرهها را عوض کرده اما ذات برخی سلطهجوییها هنوز پابرجاست.
اگر سلطان محمود به بهانهی دین، شمشیر بر دوش مینهاد، برخی مدیران امروز به نام تعهد، طمع را پنهان میکنند.
با این حال، تاریخ نه نامها را میسنجد و نه لباسها را؛ بلکه ماهیت کردار را به خاطر میسپارد.
و بیتردید، آنکس که امروز سفرهی اعتماد مردم را غارت میکند، روزی در محکمهی افکار عمومی، با همان سنگینی داوری روبهرو خواهد شد که قرنها پیش بر سر فاتحان خونیندست فرود آمد.
آینده، سرشار از چشمهاییست که حقیقت را خواهند دید، هرچند دیر، اما بیخطا.